اشتراک گذاری
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در linkedin
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در email
دسته بندی ها
دسته‌ها

۱۰۱ ایده‌ی توسعه‌ی فردی

 

۱۰۱ ایده‌ی توسعه‌ی فردی یکی از تمرین‌های سمپوزیوم توسعه‌ی فردی شاهین کلانتری است.‎

تصمیم گرفته‌ام ایده‌های توسعه‌ی فردی‌ام را به صورت نامه بنویسم. این موضوع را با دوستم که با هم در سمپوزیوم بودیم مطرح کردم و قرار شد هردو شروع به نوشتن ۱۰۱ ایده به صورت نامه به یک‌دیگر کنیم.

 

اولین نامه را در زیر می‌خوانید:

 

 

 

سلام دوست عزیزم

این اولین نامه‌ی من به توست

به نظرت برای نامه‌ی اول سلام کافیست؟ خودم گمان می‌کنم به چیزی جز یک سلام ساده نیاز داریم!

 

ماجرای این نامه مربوط به سفر اخیرم به جزیره‌ی هرمز است، پس می‌توانی آن را به عنوان سوغاتی هم در نظر بگیری.

روز ششم سفر، طبق برنامه‌ی از پیش تعیین شده، مربوط به پروژه‌ی کاری همسفرم، راهی ساحل “چند درخت” شدیم.

از قبل از من خواسته بود که در روند ضبط ویدئوی این پروژه به او کمک کنم و خواسته‌اش این بود که ویدئو بدون توقف ادامه پیدا کند.

پس بعد از جای‌گذاری سه‌پایه و دوربین‌ روی یونولیتی که همانجا پیدا کرده بودم و پشت دوربین نشستم تا اگر مشکلی در روند ضبط پیش آمد آن را رفع کنم.

 

چند  دقیقه‌ای از ضیط نگذشته بود که آزردگی من به خاطر یک‌جانشینی شروع شد.

چون صبحانه نخورده بودم برای خوردن غذا سمت وسایلم که از جای نشستم فاصله داشت رفتم، البته قبلش دوربین را چک کردم تا مطمئن شوم در این فاصله همه‌چیز خوب پیش خواهد رفت.

کنسرو و نان تست را برداشتم و سمت دوربین برگشتم، مشغول خوردن بودم که به خاطر افتادن مگسی در غذایم بیخیال خوردن شدم و باز دوربین را چک کرئم و سمت وسایل رفتم تا کتابم را بیاورم و بخوانم، کمی خواندم اما باز دوام نیاوردم و بعد از چک کردن دوربین به سمت وسایل رفتم تا کتاب را با دفتر و مداد جایگزین کنم.

به  سمت دوربین بازگشتم و تلاش کردم چندخطی بنویسم اما بازهم دوام نیاوردم، دوربین را چک کردم و  کاغذ و دفتر را هم سرجایش  گذاشتم. این بار که برگشتم مشغول کندن چاله در شن‌های روان شدم و چند دقیقه بعد بالاخره تسلیم سکون و سکوت شدم و خودم را به صدای موج‌ها سپردم.

نمی‌دانم در حال کندن چاله با دست بودم یا پا و نمیدانم هنوز تسلیم این سکون شده بودم یا نه که یکهو جرقه‌ای در ذهنم خورد و گره از کار یکی از متن‌هایی که خیلی وقت بود سعی در نوشتنش داشتم باز شد و کلمات در همان سکوت و سکون و با همراهی صدای دریا به ذهنم سرازیر شدند و کنار هم سطرها و پاراگراف‌ها را شکل دادند.

 

من که از شادی و شگفتی آن لحظه سرمست بودم تا پایان ضبط ویدیو فقط به راه رفتن و دویدن با فاصله‌ی کمی از دوربین بسنده کردم و پس از اینکه مطمئن شدم دیگر پشت دوربین به من نیازی نیست کل ساحل را با پاهایم فتح کردم و فقط دویدم

و دویدم و دویدم

محل برخورد موج‌ها به ساحل را با قدم‌هایم می‌دوختم و با هر بار پاک شدن جای پاهای برهنه‌ام باز هم دویدن را از سر می‌گرفتم.

این شادی پس از گل برایم از خود لحظه‌ی گل زدن هم لذت‌بخش‌تر بود.

می‌دانم که تو چه رابطه‌ی عمیقی با دویدن داری، پس حتما متوجه حرفهایم می‌شوی، نه؟

البته که بیشتر لذتم از دویدن به خاطر این بود که باز به معجزه‌ی سکون و سکوت پی بردم. فهمیدم که نتیجه همیشه با جستجو به دست نمی‌آید. گاهی باید حتی دست از انتظار هم کشید تا جواب خودش به سمت تو بیاید.

 

همراه نامه برایت یک ویدئو از ساحل، چند عکس برای درک بهتر موقعیتم و دو سنگ که یادگار این سفر هستند را می‌فرستم.

 

منتظر دریافت نامه از سمت تو هستم.

برایم بنویس

 

7 دیدگاه

  1. چه سفر جذابی، چه تجربه فوق العاده ای! چه ادراک عمیقی
    سکوت و سکون ما رو به عمق خودمون رهنمون میشن
    توصیه ام برای ارتقای این متن کمی خلاصه کردن و بازبینی مجدد اونه

  2. ما رو هم با قلم زیبات در جزیره زیبای هرمز همراه کردی.مرسی زهرا جان از اشتراک لحظات نابت با ما

    1. این لحظات پیدا کردن ایده و‌باز شدن گره توی لحظه‌ای که رهاش کردی خیلی لذت بخشه…گوارای وجودت😍🤩

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط