اگر قرار بود برای خودت بابالنگدرازی شخصیسازی شده دست و پا کنی اسمش را چه میگذاشتی؟ مثلا قرار بود هر روز و هروقت دلت خواست برای کسی شبیه بابای جودی ابوت نامه بنویسی، به نظرت مخاطب نامههایت چه کسی میشد؟
در این نوشته قرار است به نامههایی بپردازم که اخیرا بیشتر نوشتنیهایم به آنها اختصاص یافته است.
این مجموعه نامه را از نامههای جودی ابوت به بابالنگدراز الهام گرفتم.
مدتی بود در اینستاگرام ویدئوهایی وایرال میشدند که از صوت دوبلهی فارسی سریال جودی ابوت در آنها استفاده شده است.
به واسطهی کارم این ویدئوها را زیاد میدیدم. کم کم باعث شد صفحات صبحگاهی را خطاب به بابا لنگ دراز بنویسم و با عبارت «بابا لنگ دراز عزیزم سلام» آنها را شروع کنم.
اما متوجه شدم که نمیتوانم با بابای جودی ابوت ارتباط برقرار کنم و لازم است برای خودم و نامهها مخاطبی شخصیتر در نظر بگیرم. مخاطبی که نوشتن برای او به من انگیزه دهد. فکرهایم منتهی شد به تلاشهای گوناگون برای خلق یک بابا یا ننهی مخصوص به خودم.
اما چیزی که در نهایت تصویب شد نامه نوشتن به یکی از رویاهایم بود.
رویای دویدن در ساحل!
راجع به این رویا توضیحاتی مختصری میدهم.
نسخهی پیشرفتهتر این رویا زندگی در شهری ساحلی است که به من امکان هر روز دویدن در ساحل را بدهد. بخشی از این رویا را از سفرم به جزیرهی هرمز و دویدن سرخوشانه روی شنهای ساحل سرخ سوغات آوردهام. بخشی دیگر را از کتاب هاروکی موراکامی، «وقتی از دویدن حرف میزنم از چه حرف میزنم» وام گرفتهآم.
پس پیرو این رویا مخاطب نامههای من «کرانهی دور از من» نام گرفت.
لینک این نامهها را به صورت شمارهگذاری شده در یک لیست اینجا قرار میهم و با اضافه شدن هر نامه این نوشته به روز خواهد شد.
- نامهی اول: رویای عالی همیشه عالی نمیماند
- نامهی دوم: از کلاف خیالبافی چه گرههایی درمیآید