یافتن اشتراک در مشکلاتی که فکر میکنیم فقط مخصوص ماست باعث سبک شدن بار مشکل و خفیف شدن احساس تنهایی میشود.
شبیه دلگیر بودن غروب جمعه که همه از آن آگاهیم و به فراخور حالی که داشتیم به نحوی آن را تجربه کردهایم.
حتی در کشورهایی که هفته از دوشنبه شروع میشود ورژن خارجی غروب جمعه در عصر یکشنبه روی میدهد.
در همین رابطه پائولو کوئلو در کتاب ورونیکه تصمیم میگیرد بمیرد چنین مینویسد:
شخصی که به طور مزمن تلخ شده، نها یک بار در هفته متوجه بیماریاش میشود، غروبهای یکشنبه. در آن هنگام که هیچ کار و یا قاعدهای ندارد که علائم را برطرف کند، احساس میکند چیزی بسیار دوزخی است و فقط احساس تندی از آزردگی مداوم را مییابد.
پیش از راهاندازی وبسایتم نگرانی اصلیام این بود که قرار است سرنوشت وبسایتم چه شود و باید چه مطالبی در آن بگذارم.
در گروه نویسندگی زینب بیشهای عزیزم عضو بودم اما منفعل! تا اینکه یک روز مهدیس گوشه نیز به این گروه پیوست. اسم مهدیس گوشه را از زبان شاهین کلانتری زیاد میشنیدم و تعریف خصوصیاتش را.
مهدیس فعالیتش را در گروه مای خلاق با طراحی هشتگ انتشار در وبسایت شخصی شروع کرد. در متون مربوط به هشتگ از آغاز فعالیتش در وبسایتش و سردرگمیاش نوشته بود و برای منی که فعالیت مهدیس را از دور دیده بودم و به آن غبطه میخوردم این پستها خیلی مفید بودند.
او نوشته بود که چطور سوال هرروزهاش از کسانی که وبسایت فعال داشتند این بوده که وقتی وبسایتش را راه انداخت چه باید در آن بگذارد.
عجیب اینکه آنقدر این سوال را پرسیده که کارش به ساختن اکانت فیک کشیده تا سوال همیشگیاش کمتر خجالتزدهاش کند.
درنهایت دست به کار شده و به جای پرسش هرروزه عمل هررزوه را جایگزین کرده و حالا که وبسایت او در مسیر درستش قرار دارد شنیدن تجربیات او برای من از پستهای آموزشی راجع به نوشتن تاثیرگدارتر است.
من دوست دارم این جنبه از آدمها را ببینم، شبیه پشت صحنهی نمایش که نسبت به آن کنجکاویم.
از مهدیس عزیزم برای اشتراکگذاری این فصل از زندگیاش با ما بسیار سپاسگذارم.